جستارخوانی (۱۰): مرگ: خیلی دور، خیلی نزدیک
یکشنبه ۲۳ تیر
ساعت ۶ عصر
▪️
در کودکی، مرگ همیشه آنجاست. اتفاقی است که آن بیرون و فقط برای دیگران پیش میآید. ما همیشه هستیم و از زمانی که یادمان میآید، بودهایم. اما بهمرور زمان میفهمیم مرگ برای همه است. ما هم قرار است یک روز بمیریم. در جوانی خیلی دور است و هرچه میگذرد، نزدیکتر میشود. اما همهی اینها را فقط میدانیم. نه تجربه کردهایم، نه حس کردهایم؛ فقط گاهی تصور و تخیل کردهایم. تصور مرگ همیشه از درگیریهای ذهنی بشر بوده است. انواع مکتبهای دینی و فلسفی دربارهاش حرف زدهاند و هریک بهشکلی تصویری از آن ساخته است. ولی واقعیت این است که حتا همان تصاویر هم در ذهن هریک از پیروانشان متفاوت با دیگری است. چرا؟ چون مرگ اتفاقی است که برای یک نفر میافتد. هرکس جداگانه و برای خودش مرگ را تجربه میکند و هیچکس در آن سهیم یا شریک یا همراه نیست. برای همین است که نوشتن دربارهی مرگ اهمیت دارد. مرگ هر انسان، اتفاقی است منحصربهفرد، پس نوشتهی هر انسان دربارهی مرگ نیز منحصربهفرد خواهد بود. پس بنویسیم و نوشتههای یگانهمان را به اشتراک بگذاریم.