پیشترها زمانی که صحبت از فضای عمومی میشد، ایدههایی همچون فضای حضور یا جهان مشترک هانا آرنت به ذهنمان میرسید که «فضای عمومی جایی نیست جز یک جولانگاه سیاسی». از سوی دیگر فضای عمومی به شدت با تلقی آرمانی گره خورده است که متفکر و فیلسوفی مثل هابرماس از آن دارد، جائی که نوعی خردورزی عمومی اتفاق افتاده و افکار عمومی شکل میگیرد. هرچند بحث بنر جی نافی این مباحث نیست، اما بحث بر سر این است که در شرایطی که این امکان ها عملا در بسیاری موارد محو و یا تضعیف شدهاند، زندگی عمومی حال حاضر چه نوع فضاهای عمومی را طلب می کند؟
تضعیف یا دگردیسی فضاهای عمومی در دوران حاضر چه معناها و دلالت هایی در زندگی عمومی ما دارند؟ چگونه می توان از چنین زاویه ای به تجربه کافه نشینی در تهران امروز نگاه کرد؟